ساینای عزیزساینای عزیز، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

سیمرغ زندگیمون

مسابقه پرنسس

منو و گل دختری از طرف مامان حمید کوچولو دعوت به مسابقه شدیم: هدف: 1: به خاطر اینکه لحضه های خوش و زیبای گل دخترمو خیلی کامل و زیبا صد البته با کمک نی نی وبلاگ بتونم ثبت کنم. 2: وقتی ساینا به دنیا اومد من کلا راجب بچه هیچ اطلاعاتی نداشتم در همون حد مطالعه چندتا کتاب اینطوری یعنی با مطالعه وبلاگ های دیگه می تونستم به خودم کمک کنم. 3: کلی دوستای خوب و دوست داشتنی پیدا کردم بازم با کمک نی نی وبلاگ. حالا سه تا از دوستای خوبمو دعوت به مسابقه می کنم: 1:محمد جونی 2: آریسا خانوم 3:هلیا جونی که تازه هم زمینی شده           ...
27 بهمن 1391

هفته ای که گذشت!

روز یکشنبه رفتیم خونه مامان جون همون طور که قبلا گفته بودم یه کم خلط داشتی.اونجا مامان جون شما رو حموم کرد.خیلی هم بهت خوش گذشت منم به بابای گفتم همسایه جدیدمونو روز جمعه دعوت کنه بیان خونمون که بابای پرسپولیسی شما همراه بابای استقلالی تانیا فوتبال نگاه کنن . شربت فارمنتین228 که دکتر داده رو  فعلا باید بخوری.خاله فریبا اومد خونمون که یه کش موی ناز از کیش گرفته بود بهت داد.از فردا صبحش شما حالت شدیدا بد شدتب کردی منم شما رو روز پنجشنبه بردم مطب دکترت البته شب قبلش بس که حالت بد بود با موبایل آقای دکتر تماس گرفتم که شربت ایبو بروفن رو تجویز کردن که تبت کمتر شد.فردا هم یه کم بهتر شدی اما بازم شب تب کردی مامان هم که مهمون داشت اما شما اونق...
20 بهمن 1391

یه مروارید دیگه

ساینا سومین دندونشم درومد این چند وقت هم خیلی مریض شد هم اینکه لثه بالاش خیلی ملتهب بود اما پنجشنبه صبح دیدم که مروارید کوچولو و نازش یه کم پیداس.لازمه بگم که ساینا خانوم بازم مثل قبل دختر آرومو خوبی شده هفته پیشم بی قراریش به خاطر مریض شدنش بود منم نمی تونستم وبشو آپ کنم.اما حالا خدا رو شکر عالیه تازه اشتهاشم خوب شده.عاشق برنامه پنگوله.داریم یواش یواشم واسش خرید بهاره میکنیم.عشقمی گلم ...
20 بهمن 1391

این روزا!

این روزا مامانیو خوب میشناسی همش دوست داری بیای بغل مامان حول محور خودتم خوب میچرخی غذاهای مامانم که واست درست میکنم دوست داری اما چهار دست و پا هم که...! ...
9 بهمن 1391

تازگیها!

تازگیها وقتی بابای میخواد بره سر کار با روروکت میری تا دم در تا وقتی دیگه از راه پله پیدا نیست با نگات دنبالش می کنیو همش میخندی.وقتی دیگه نمیبینیش به من نگاه می کنی و با نارحتی غرغر می زنی. دیروزم خودم باورم نمی شد از طبقه دوم که داشت میومد بالا(بابای) همش به در نگاه میکردی!! راستی این عکستم مربوط به روز جمعس که میزبان تانیا جون بودی. ...
9 بهمن 1391

پرنسس بیمار!!!

هنوز آبریزش بینی صرفه عطسه.هنوز خوب نشدی هنوز شربتاتو باید بخوری انگار این بیماری نمی خواد از خونه ما بره بیرون.دیشب خونه خاله زهرا مامان علی رضا جون بودیم چون حالت خوب نبود یه کم نق زدی اما بعدش خوابیدی ما هم زود اومدیم که شما استراحت کنی.راستی این همون کش موی که خاله فریبا از کیش اورد ...
9 بهمن 1391

بدون عنوان

همین طور که توی پست قبلی گفتم دیروز رفتیم مطب دکتر خودت به خاطر وزن نگرفتنت البته از پنجشنبه هم یه کم خلط داشتی.خلاصه دکتر هم چک کرد خدا رو شکر عفونت نداشتی و سوالاتی هم که من داشتم جواب دادن مشکلی نیست فقط یه آب میوه مخصوص بود که دادن و شما باید میل کنی و ده روز دیگه باید بازم بریم.راستی یه دوست جدید پیدا کردی و ما هم یه همسایه جدید طبقه اول داریم. اسم دوست شما تانیا هستش یک سال و نیمشه خیلی هم نازه مامانشم خیلی مهربون و خانومه. ...
1 بهمن 1391

پرنسس و کیک هشت ماهگی

اینم کیک ساینا جونی که مامان سحر واسش درست کرده.خیلی هم دوست داشتی راستی مامان جون و دایی هم اومدن دایی هم واست یه خرگوش ناز خریده که کلی هم بهش ذوق کردی مبارکت باشه گلم ...
1 بهمن 1391
1